گرگدر فرهنگ
و باور تركمنها
شهروز آقاتاباي، فرهمندآق
اتاباي
فرهنگ
تركمنها از
سپيدهدم تاريخ كهن خود را با دامداري و كوچ نشيني روزگار ميگذرانيدند و فرهنگ آنان با
اين شيوهي معشيت امتزاج و تناسب يافته بود. اين شيوهي زندگي مستلزم آن بود كه از
دام به عنوان پايهي اقتصاد و مهمترين مايلك دامدار، در برابر آفات گوناگون حمايت و
حفاظت به عمل آيد.
مقابله
با حيوانات وحشي گوشتخواري كه در اين ميدان داعيهي شراكت با انسان را داشتند، از
ضرورتهاي حياتي اين جامعه دامپرور بود. در اين ميدان «گرگ» به عنوان جانوري باهوش و
نيرومند، هم از لحاظ جسارت طبع و هم از حيث و فور تعداد خطرناكترين دشمن احشام به
شمار ميرفت؛ و اين اگر نه ابتداي دشمن گرگ و گوسفند، كه سرآغاز حكايت خصومت انسان
با اين حيوان بود.
وجود
و ردپاي گرگ را در تمامي جوانب فرهنگ غني تركمن، بوضوح ميتوان مشاهده كرد. و اين
نشانگر آن است كه تركمنها در طول تاريخ، با اين جانور هميشه حاضر درگير و داري
دائمي بودند و هر چند دشمني سختي با او داشتند، از ستايش تواناييهايش نيز
نتوانستهاند خودداري كنند. در جاي جاي عقايد و باورها، آداب و رسوم، بازيهاي
كودكانه (به عنوان مثال احتراز از آوردن نام گرگ، رسم «قورت چكمه» و بازيهايي چون
«قورت توتموش» و «آراكسدير»و
و ديگر زواياي فرهنگ عامه تركمن، نمود تقابل انسان با گرگ را
ميتوان لمس كرد.
اگر
بخواهيم گرگ را بهتر بشناسيم، حيواني است از خانوادهي سگسانان، شبيه سگ اما بزرگتر
از آن كه به صورت وحشي در محدودهي جغرافيايي بسيار گستردهاي زندگي ميكند. هوش و
حواسي قوي دارد؛ اما در مواقع عادي به تنهايي به شكار نميرود. زيرا در عين درنده
خويي طبعي جبون و ترسو دارد و از اين رو با مشاهدهي اولين اقدام انسان، صحنه را
خالي ميكند. اما در عوض به هنگام شدت گرسنگي، بسيار درنده خو و بيباك است و از
حمله به انسان نيز ابايي ندارد. گرگها غالباً بصورت گروهي به گوسفندان حمله ميبرد
و بيش از آنچه ميخورند، ميدرند.
در
افسانههاي باستاني اقوام ترك و مغول «گؤك بؤري» (Gφk
bφri) يا گرگ آسماني به عنوان نياي نخستين آنها ياد شده است. ج.ج.
ساندرز نويسنده كتاب «تاريخ فتوحات مغول» دربارهي گوگ تركها كه اولين حكومت ترك
تبار شناخته شده را در قرن 6 م پديد آوردهاند، چنين مينويسد: «توتم قبيلهي اين
تركان گرگ بود. مانند رمولوس و رموس(1) پدر نژادشان را آن حيوان شير داده بود. يك
سر گرگ را هم كه از طلا ريخته بودند، بر سر چوب پرچمهاي خود نصب
ميكردند.(2)
در
افسانههاي «اغوزنامه» نيز گرگ آسماني (گوك بوري) يا گرگ خاكستري (بوز قورت) اوغوز
خاقان را در بسياري از فتوحات ياري و راهنما ميكند:
«اغوز
خاقان اسبها را زين كرد و پرچمها را برافراشت و لشكر را براي جنگ با او روم خاقان
حركت داد. پس از چهل روز وي در دامنهي كوهي به نام «بوز داغي» (كوه يخ) اردو زد و
به خواب رفت. در روشنايي سحرگاهان نوري چون پرتو آفتاب بر فضاي اندرون خيمهاش
تابيد و از ميان آن گرگ بزرگ و خاكستري رنگي كه يال پرپشتي داشت پديد آمد و گفت كه
او را راهنمايي خواهد كرد. لشكر به راه افتاد و در اين هنگام همگان ديدند كه گرگي
بزرگ پيشاپيش لشكريان در حال حركت بود
اين
گرگ آسماني در ساير لشكركشيهاي اغوز نيز همراه ياور او
بود.»(3)
تركان
صفات قدرت و شجاعت و جلادت را ارج مينهادند و اين ميتوانست پايهي پندار آنان در
انتساب به «گرگ آسماني» بوده باشد. حتي در يكي از ترانههاي حماسه «گوراوغلي»
قهرمان اين داستان در وصف اسب خود «قيرآت» اصل و نسب او را به گرگ منتسب ميداند:
«اصلي بؤري، سوْيي سوغون
»(4) اصل او از گرگ و نژادش گوزن است. و در جاي ديگر در ستايش اسبان
جنگي آنها را به گرگ تشبيه ميكند.
«دگيرمن
ساغيلي، آچ قورت بويونلي
»(5)
كپلي
چون سنگ آسيا و گرداني چون گرگ گرسنه دارد.
در
يكي از افسانههاي حماسهي «قوقوت آتا» يادي از گرگ به ميان ميآيد. آنگاه كه ايل
«سالير قازان» خان اغوز به تاراج ميرود، قازان آواره و نالان از آب روان سراغ ايل
خود را ميگيرد. در ادامهي داستان ميخوانيم:
«آب
روان كي ميتواند خبري باز گويد. از آب گذشت. اين بار به گرگي برخورد. گفت: «ديدار
گرگ امري مبارك است.» بگذار از او نيز خبري باز جويم:
قارانگقي
آغشام بولاندا گوني دوغان
اي
كه آفتابت به هنگام شب تار طلوع ميكند.
قار
بيله ياغمير ياغاندا أركيمين دوران
و
به هنگام برف و باران مردانه پايداري ميكني
قاراقوچ
آتلاري گيشنگشديرن
اي
كه اسبان «قاراقوچ» را به شيهه واميداري
قيزيل
دويه گوردوگينه قويروق چيرپيپ قامچيدايان
و
اگر شتر سرخرنگي ببيني، تازيانه وار دم ميجنباني
آرقاسيني
اوروپ برك اغيلينگ آردين سؤكن
و
آغلهاي محكم را با ضربات پشتت در هم ميشكني
قارما-
اؤوچ سميزين آليپ توتان
و
به گوسفندان فربه چنگ مياندازي
قانلي
قويروق اوزوپ چاپ چاپ يوودان
و
دنبهي خونين را به دندان ميكني و با ولع ميبلعي
آوازي
قابا كوپكلره غوغا سالان
اي
كه صدايت در ميان سگهاي گله غوغايي بر پا ميكند.
چاقما
قليجا چوپنلاري توينله يوگوردن
و
چوپانان را شبانه به تكاپو واميداري
اردو
مينگ خبرين بيلرميسينگ، دييگيل مانگا
آيا
از اردوي من خبري داري، به من بازگوي.
قارا
باشيم قربان بولسون قوردوم سانگا
اين
سر بلازدهام قربان تو باد.
آيا شنيدهاي كه گرگ خبري بازگويد. قازان
نوميدانه به راه افتاد
» (6)
ضرب
المثلي كه در متن فوق از حماسه قورقوت آتا ذكر آن رفت، مثلي است بسيار قديمي كه تا
حال حاضر نيز با اندك تفاوتي در ميان تركمنها رواج دارد. ميگويند: «قورت گورنينگ
يوزي مبارك» يعني چرهي آن كه گرگ ديده ميمون و مبارك است.
حال
كه سخن از ضرب المثلها و باورها به ميان آمد، بهتر است نگاهي به چهرهي گرگ در
آينيهي امثال و حكم تركمن داشته باشيم. كثرت وتنوع اين امثال جالب توجه است، اما
در اينجا مجال پرداختن به همه آنها نيست:
ايل
اوغر و سيز بولماز، داغلار بوروسيز
مردم
بيدزد
پيدا نميشود، همچنان كه كوهسار بيگرگ.
سورودن
قالاني قورت ايير
هر
چه از گله جدا افتد، طعمه گرگ بيابان است.
شيرنيك
بر سنگ قوردا، آيلانيپ گلريوردا!
اگر
گرگ را به طعمهاي چرب عادت دهي، دوباره به سراغت خواهد آمد.
قورت
آغزاسانگ، قورت گلر.
اگر
نام گرگ را بر زبان آوري، حاضر خواهد شد.
قورت
آغيز، قوباياغيز ! گرگ دهان و غاز چهره!
قورت
آياغيندان اييم تاپار. گرگ از قوت
پايش طعمه خواهد يافت
قورت
چاغاسيندان اكدي بولماز. گرگزاده
اهلي نخواهد شد.
قورت
دگماني قويون بولماز. اگر گرگ حمله
نبرد، گوسفند نخواهد رميد
قوردونگ
آغزي ايليسه ده قان، اييمه سه ده!
گرگ
چه گوسفندي خورده باشد و يا نه، در هر حال دهانش خون آلود
است.
قوينا قارداش بولماز قورتدان. برادري گرگ و
گوسفند به جايي نخواهد رسيد.
گفتيم
كه در باور عامه تركمنها گرگ مظهر هوش و قدرت و درندگي است. از اينرو مردان
كاركشته نيرومند و توانا را به گرگ تشبيه ميكنند. (قورت يالي) و با اميد ذكاوت و
قدرت براي آنها، پسران را «قورت» نام ميگذارند. اما با اين وجود «قورت آغا» يا
«موجك آغا» (آقا گرگه) در بسياري از قصههاي تركمني (ارتهكي) از چوپان هوشيار و سگ
وفادار شكست مييابد و يا در دام روباه فريبكار ميافتد. تو گويي خالق اين
داستانها، كوشيده است تا دست كم در حيطهي قصه و افسانه هوش و نيروي گرگ را به زانو
در آورد.
در
قصههاي تركمني به عبارت «قورت قوداميز» (يعني گرگ خويشاوند سببي ماست) بسيار
برميخوريم. توضيح آن كه تركمنها در قديم با ذكر نام يكي از دختر بچگان، به مزاح
او را به حيوانات زيانباري چون موش و
ميبخشيدند؛ به اين اميد و باور كه جانور مزبور به پاس حرمت قرابت
سببي، ضرر و زياني را به خانوادهي دخترك وارد نسازد! تصور خويشاوندي سببي با گرگ
نيز احتمالاً ريشه در همين باور خرافي دارد و تركمنها در عالم باورها با توجه به
بيم و هراسي كه از گرگ دارند، در صدد قرابت و سازش با وي
برآمدهاند.
گرگ
در چسيتانها نيبز با صفت دهشت زايي و درنده خويي متظاهر شده
است:
«قاراقلاري
ييتي اوتدان ديدگانش از آتش تيزتر
است
يورگي
جوهر پولاددان» من راهزنم و غارت ميكنم
ايسير
غانيپ تاپارمن!»(7) بو ميكشم و
طعمهام را مييابم،
همچنين
نبايد از نظر دور داشت كه بسياري از بازيهاي كودكانه تركمني همچون «قورت توتموش»،
«آراكسدير»، «قاراگوردوم» و
با الهام از مناسبات ميان انسان و گرگ پديد آمدهاند (8) بازي «گوگ
بوري» نيز كه قبلاً در مراسم عروسي تركمنها وديگر ملل تركستان اجرا ميشده، ملهم از
تعقيب و گريز گرگ و گوسفند است(9) و افزون بر اين،
يادآور
افسانه باستاني «گوگبوري» نياي اقوام ترك و مغول است كه در مباحث پيشين ذكر ان
رفت.
انسانها
غالباً تمايلي به ذكر وقايع و يا پديدههاي نا مطلوب و يا زيانبار نداشتهاند. اين
امتناع گاه در قامت باورهايي متجلي ميگرديد كه بر اساس آن، مردم از گفتن واژهاي
خاص به منظور اجتناب از تأثير نامطلوب آن پرهيز نمايند. چنين واژهي ممنوعهاي را
در اصطلاح «تابو»Taboo)
)
ميخوانيم.
در
چنين وضعيتي معتقدان بر حرمت الفاظ از تابو با واژگان كنايه آميز ديگري ياد ميكنند
كه در اصطلاح علمي ان را «اوفميزم» ( Euphemism) يا حسن تعبير مينامند.
به
عنوان مثال ژاپنيها بد شگون ميدانند و به جاي نام اصلي آن يعني «ساروو» آن را «ئه
ته» مينامند (10) همچنين در افغانستان
تاجيكستان خوك را به سبب نجاست و يا زيانبار بودن «جانوربد» و «گوسفند سفيد»
ميخوانند. (12)
از
نظر عام زبانشناسان گاه تكرار حرمت الفاظ، ميتواند واژهي «تابو» را متروك كرده،
آن را به بوتهي فراموشي بسپارد و در عوض واژهي «اوغميزم» را جايگزين آن
نمايد.
به
عنوان مثال، مردم روسيه از خرس بيم داشتند و گمان ميبردند كه تلفظ نام او موجب
حضور آن حيوان و جلب خطر او خواهد شد. اين عارم استفاده از نام خرس، واژهي اصلي را
در محاق نسيان قرارداد و امروزه در زبان روسي، خرس را «عسلخوار» ميخوانند(3)
تركمنها نيز همچن ملل ديگر ذكر نام برخي از پديدهها را بدشگون و ناميمون ميدانستند. مثلاً مار و عقرب
را «آدي يسر» (زشت نام) ميخواندند و يا بيماري جذام (و اخيراً سرطان) را با عبارت
«يامان درد» (بيماري بد) يا هأكي (همان) ياد ميكنند، ابن حسن تعبير در ارتباط با امور و مسائل
دامپروري نيز با شدت وحدّت مراعات ميگرديد؛ بويژه درباره گوسفندان؛ زيرا كه
تركمنها گوسفند را برترين دارايي به حساب ميآوردند و ميگفتند: «قويونلي باي،
قويي باي»
بر
طبق سنت، اگر پشم چيني گوسفندان به اتمام برسد. ميگويند: «قويون باييدي» يعني
گوسفند مكنت يافت و اگر زاد و ولد آنها به پايان برسد، ميگويند: «قويون سابيدي»
يعني گوسفند فراغت يافت. بدين ترتيب در هر دو مورد از به كارگيري لفظ «توكنمك» و
«قوتارماق» يعني تمام شدن خودداري مينمايند. همچنين اگر گوسفندي به ناگاه بميرد
ميگويند : «پبچاغا گلدي» يعني كارش به كارد و چاقو رسيد و در اينجا از گفتن فعل
«اؤلمك» يعني مردن اجتناب ميورزند.
گرگ
به عنوان دشمن و آفت اصلي گوسفند مشمول اين عقيده و باور شده و چوپانان و رمهداران
و عموماً مردم تركمن، در گذشته از ذكر نام گرگ واهمه داشتهاند و تلفظ نام او باعث
حضور و جلب خطر او ميپنداشتند. ضربالمثل: «قورت آغزاسانگ قورت گلر» نشانگر اين
باور است و بدين ترتيب، واژهي گرگ از ديرباز به صورت تابو (يعني واژه ممنوع) درآمد
و لاجرم به سبب عدم استفاده چندين بار به فراموشي سپرده شد. سير اين پديدهي
زبانشناختي را «محمد ساري خان» محقق تركمنستاني در مقالهاي مختصر اما مفيد بيان
كرده است. (14)
گرگ
در زبان باستاني «قاسقير» ( kaskur) و سپس «بوري» (Bφri) نام داشته است. در زبان تركي ادبي قديمي نيز كه سابقه تكامل آن به
هزار سال پيش از اين باز ميگردد، واژهي
«بوري» به كار رفته و اين رويّه در زبان ادبي تركمني تا قرون 19-18 ميلادي
تداوم داشته است. اين در حالي است كه اغوزها نياي تركمنهاي امروزين معاصر با «محمود كاشغري» (11 ميلادي) واژهي «قورت» را نيز به صورت
مترادف با «بوري» استفاده ميكردند و كاشغري در ديوان لغات الترك» خود ، اين نكته
را بصراحت بيان داشته است.
واژهي
«قورت» در اصل واژهاي تركي تركمني و به معناي «كرم» است. با توجه به اينكه كرم نيز انگل پوستي
و دشمن گوسفندان به شمار ميرود، اغوزها دشمن قويتر يعني گرگ را نيز به آن همانند
كرده و براي پرهيز از اداي لفظ
«بوري» به كنايه آن را «قورت» ناميدهاند. چنانكه استاد مختومقلي فراغي
«قورت» را در اين هر دو معني آورده است:
«يعقوب
اوغلي اول يوسف نينگ كاكليندن توتدولار.
اوردولار
، داغاتد يلار ، قورت اييدي دييبان ساتدي لار.
نيچه
ييل ايوب پيمبرتنني قورت اييپ ياتدي لار
»(15)
«كاكل
يوسف فرزند يعقوب را به چنگ گرفتند.
او
را زدند و مجروح كردند. گفتند «او را گرگ خورده» و وي را فروختند بدن ايوب پيامبر
چندين سال طعمه كرمها بود و
»
رفته
رفته بر اثر تكرار، حسن تعبير «قورت» قوّت پيكين خود را از دست ميدهد. بدين معنا
كه «قورت» دوباره معناي گرگ را تصريح مينمايد و در نتيجه خود نيز همچون واژهي
«بوري» به تابو تبديل ميشود. سپس نياز به حسن تعبيري جديد جايگزيني واژهاي ديگر
را ناگزير ميكند و اين با است كه گرگ «موجك» (Mφjek) نام ميگيرد. واژهي
«موجك» به معناي حشرات و جانوران ريز است. تركمنها بار ديگر، دشمن احشام خود را به
جانوري كوچك و ناتوان تشبيه كردهاند. اما كلمه «موجك» در اين معنا، مدت زمان
بسياري بدون راه يافتن به زبان ادبي، در محاورات تركمن تداول داشت. حال آنكه «بوري»
در متون قديمتر و «قورت» در متون كلاسيك متاخرتر بسيار به كار رفته است. تنها در
قرون اخير «موجك» نيز در زبان ادبي پذيرفته شد.
بدين
ترتيب كلمات «بوري» «قورت» و «موجك» در زمان حاضر به صورت كلمات مترادف
در لهجههاي گوناگون تركمني شناخته ميشوند. اما بدينگونه سلسله
تابوها (واژههاي ممنوعه) و او فميزمها (حسن تعابير) در شرايط فرهنگي امروزين
جامعهي تركمن خاتمه يافته است. با اين وجود، در همين اواخر نيز چوپانان صحرا، به منظور اجتناب از ذكر نام «موجك» از
كلماتي همچون «جانور» ، «ايلهكي» (آن ديگري)، «ايه سيز» (بي صاحب) و
استفاده ميكردند.
كوتاه
سخن آنكه، با تثبيت زبان ادبي تركمني و زوال بسياري از باورهاي خرافي ميتوانيم
بگوييم كه ديگر دورهي پيدايش او فميزمهاي پي در پي «گرگ» به سر آمده
است.
تركمنها
گرگ را دشمن خود ميخواندند و به اين علت شكار گرگ را به نوعي خدمت به تمامي گله
داران محسوب ميداشتند. از اين رو شكارچي گرگ اين حق را داشت كه به پاس چنين خدمتي،
پادرش وصلهاي در خور دريافت دارد. بصورت رسم «قورت چكمه» (گرگ كشي) انجام ميگرفت
در اجراي رسم «قورت چكمه» شكارچي لاشه گرگ را به كمند ميكشد و يا بر اسب مينشاند
و آن را بر در رمه داران توانگر مياندازد و از آنان ناگفتن اين مطلب كه: «دشمنت را
زا ميان بردهام!» تقاضاي صله و پاداش مينمايد. توانگران نيز غالباً با گشاده
دوريي پذيرايي او ميشوند، عمل وي را ميستايند و پاداش اعم از پول نقد، جنس، دام و
به او ميدهند. از وي تشكر و قدرداني ميكنند و در اكثر اوقات «از
مرگن» يا شكارچي مزبور ميخواهند كه لاشهي گرگ را با خود ببرد. شكارچي گرگ
ميتوانست لاشهي يك گرگ را بر در چندين رمهدار بگرداند و از همگي پاداش بگيرد.
مقدار پاداش اعطايي، به سخاوت رمه داران بستگي داشت، اما امتناع از پرداخت آن،
عملي سخت مزموم و ناپسند و نشانهي بخل و ناخن خشكي به شمار ميرفت. در شعر بلند
«قورت چكن» كه در ميان عامه مردم رواج و شهرتي فراوان داشت، «عوض مرگن» شكارچي گرگ از بخل توانگري
خسيس زبان به شكوه ميگشايد:
«مرگنلر
ميز سينار نيچه مه بايي
قورت
چكن بوش چيقماز، بير بيل خدايي
سندأ
بولدونگ آتا بادراغينگ تايي
ايلينگ
قولين باشارمادينگ حاج آقا
بوگون
ارتير دييپ اتمه بهانه
برسنگ
نأم بولجاقدي بير گدك تانا؟
بأش
تومن بريپ سينگ قاپانلي خانا!
بيزه
هيچ زات باشارمادينگ حاج آغا
آوچي
لارينگ آريپ آلان آوي دي
قورت
چكديگيم يالنگيش دوشن سهوي دي
آتا
دوردا برسك سندن قاوي دي!
ايلينگ
قولين باشارمادينگ حاج آغا
ايللر
قولاق سالينگ آيدان سوزومه
خلقا
يالان بولسا عيان اورومه
هيچ
بولماسا بر قوردومي اوزومه
ايلينگ
قولين باشارمادينگ حاج آغا
اميديم
رسولا هيچ بير زات بيلمن
اگر
امّت بولسام خدايا قول من
اوزقوردومدان
باشغا قورت برسنگ آلمان!
ايلينگ
قولين باشارمادينگ حاج آغا
زير-
زيراديپ گزدينگ تيكن قارغيني
گيجهلر
ياتماني چكدينگ گورگيني
محشرگون
تاپمارسينگ قورتدان برگيني
بو
دنياده راضي اتگين حاج آغا
بلاي
بهاسي يوق، قراري ساني
اشيتديم
اؤزوندن ياغشي زناني!
ايكي
ايبرديم بوش قايتاردينگ اماني
ايلينگ
قولين باشارمادينگ حاج آقا»(16)
ترجمه:
شكارچيان،
برخي از توانگران را آزمايش ميكنند
خداوند
يكتا را گواه ميگيرم كه كسي شكارچي گرگ را بيپاداش
نميگذارد.
تو
نيز همچون «آتابدراق» به خست گراييدهاي
و
امر معمول مردم را نتوانستي به انجام برساني
با
وعدهي امروز وفردا بهانه تراشي نكن
چه
ميشد اگر گوسالهاي را پاداش ميدادي؟
به
قاپانلي خان شكارچي پنج تومام پاداش دادهاي
در
حالي كه ما را دست خايل رها كردهاي
شكاري
بود كه شكارچيان با رنج و زحمت آن را گرفته بودند.
تو
گويي كشيدن گرگ بر در تو، سهو و خطا بوده
و
اگر آن را به آتا دردي باي ميدادم از تو بسي بهتر بود!
افسوس
كه امر معمول مردم را نتوانستي به انجام برساني.
اي
مردم به آنچه ميگويم گوش فرا دهيد.
هر
چند حرف مرا دروغ ميپنداريد، صحت آن بر من آشكار است.
باي
آقا! دست كم لاشهي گرگم را به من بازگردان!
افسوس
كه امر معمول مردم را نتوانستي به انجام برساني.
اميدم
به رسول حق اوست و ديگر هيچ نميدانم.
اگر
از امت اويم، لاجرم بندهي خداوندم.
اگر
گرگي غير از گرگ خودم را بدهي، باز پس نخواهم گرفت!
افسوس
كه امر معمول مردم را نتوانستي به انجام برساني.
در
ميان خار و نيزار به سختي جان كندي.
و
شبها نيز بيخواب و راحت عذاب كشيدي.
آگاه
باش كه قيامت چيزي براي پرداختن در عوض پاداش نخواهي داشت.
پس
در اين دنيا رضايت مرا حاصل كن.
پاداش،
قيمت و مقدار معيني نداشت
شنيدم
كه همسرش از او بهتر و فهميدهتر است
با
اين حال امان را دوبار فرستادم، اما دست خالي بازگشت.
افسوس
كه امر معمول مردم را نتوانستي به انجام برساني.
در
جواب اين شكوهنامه، «حاللي حاجي» از بايهاي رمهدار تركمن، به فراح چنين پاسخ
ميدهد:
«گتيريپ
اوقلادينگ دوزده ياتيدي
اوغلانلار
اوينادي، سونگرا ايت اييدي!!
حاجا
گيديپ گليپ نفسيم قايتدي
طمعنگي
اوزبيزدن زات يوق عوض جان!»
گرگ
را آوردي و انداختي، آري در ميدان افتاده بود.
كودكان
با آن بازي كردند و سپس آن را سگي خورد!!
از
وقتي كه به سفر حج رفتهام، حرص و آزم بيشتر شده است.
عوض
جان، اميدي از ما نداشته باش كه چيزي را به دست نخواهي آورد.
حتي
امروزه نيز در اجراي اين رسم لاشهي گرگ را با وسايل نقليه مختلف بر در رمهداران
توانگر، برده پاداش ميگيرند.
در
قديم بعضاً گرگي را زنده گرفته و دهانش را ميبستدند و او را با اين حالت بر در
توانگران گردانده، پا درش «قورت چكمه» را ميگرفتهاند، ليكن اين عمل جنبهي تفنن و سرگزمي داشت.
شكار گرگ معمولاً با استفاده زا تير، سگ، چاله (قورپ) و تله (قاپان) صورت ميگرفت.
سگ دشمن طبيعي گرگ و در مبارزه با آن همراه و ياور انسان به شمار ميرفت. تركمنها
سگهاي نر و نيرومند را براي نگهباني گله نگه ميداشتند و عليرغم منع ديني، معمولاً
گوش و دم آن را ميبريدند تا در مبارزهي با گرگ كار آمدتر و راحتتر عمل نمايد. در
شرايط عادي اين سگ تنها نميتوانست حريف گرگ بيابان شود، مگر آنكه داراي جثهاي قوي
و بنيهاي توانا باشد. انگيزه شكار گرگ كشي به دور انداخته ميشد؛ اگر چه مطابق
اطلاعات حاصله از سالخوردگان مجرب تركمن، ندرتاً پوست گرگ (همانند پوست روباه،
بيدستر و فنك و
) در دوخت پوستين (ايچمك) مورد استفاده قرار
ميگرفت.
انسان
امروزين، با تكيه بر هوش و ذكاوت خود و با استفاده از قدرت عصر ماشينيزم بر طبيعت
پيرامون خود از جمله دشمناني چون گرگ فائق آمده و عرصه را بر موجودات زنده ديگر تنگ كرده ايت. چندان كه
گرگ بيابان نيز گويي از دست وي به جان آمده و در آرزوي شكارگاهي امن، بكر و دوراز
دسترسي انسان، اين موجود دوپاي آزمند است تا آزادانه زندگي طبيعي خود را تداوم
بخشد. هر چند اين آرزو به رويائي ميماند كه زمان تحقق آن سپري ميشده
است.
توضيحات
1)يا
رو و رومولو. دو برادر همزاد كه شهر باستاني «رم» را بر پاي تپهاي كه گرگ مادر از
آنها نگهداري كرده بود بنا نهادند (753 ق.م) شهر رم، امروزه پايتخت ايتالياست. 2)
تاريخ فتوحات مغول، ج. ج. ساندرز، ترجمه ابوالقاسم حالت، انتشارت امير كبير، چاپ
دوم، تهران 1363، ص 30. 3)«توركمنيستانينگ تاريخيندان خرستوماتيا»
صص 73 66. 4)حماسه «گوراوغلي» به همت چهار پژوهشگر تركمن، اتشارات
تركمنستان، عشقآباد 1990، ص 499. 5)حماسه
«گوراوغلي» همان، ص 446. 6)كتاب «دده قورقوت» به كوشش م. ع. فرزانه،
انتشارات فرزانه، ترهان 1358، ص 45. 7)«يديگنيم يدي ييلديز» گرد آورنده: آ.باي
مرادف، انشارات تركمنستان، عشق آباد 1989، جلد دوم، ص 50. 8)براي اطلاعات بيشتر
رجوع شود به: تاريخ سياسي اجتماعي تركمنها، امين اصدگلي، نشر علم، تهران 1366، صص
281 280. 9)نگاه كنيد به: سياحت درويشي دروغين، آ. وامبري، ترجمه
فتحعلي خواجه نوريان، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران 1365 ، ص 413. 10)قصههاي
ژاپني، نوشته دانشجويان ژاپني با پيشگفتار دكتر هاشم رجب زاده، انتشارات توس، تهران
1363، ص 26. 12-11) زبانشناسي و زبان فارسي، پرويز ناتل خانلري. انتشارات بنياد
فرهنگ ايران، چاپ دوم، تهران 1346؟ صص 106 105. 13) همان ، ص 104. 14) اين مقاله كه در شماره 77 مجله «توركمن
سسي، (فوريه 1998) ص 6 به چاپ رسيده، از منابع اصلي مباحث زبانشناسي گفتار حاضر
است. 15) ديوان مختومقلي فراغي، سه جلدي ، انتشارات تركمنستان، عشق آباد 1992 جلد
اول ، ص 265. 16) راوي اين شعر به همراه دو بيت جواب آن، مرحوم حاج اويليك آق
اتاباي (1367 1298 شمسي) فرزند ساري خان ساتانلاق است. اما شاعر آن معلوم نيست.
بر طبق قراين احتمال دارد كه سرودههاي آنا قلي حاجي قجقي (سلاقي)
باشد.